فاطمه فاطمه است

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

دعای امام علی علیه السلام

دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۱۶ ب.ظ

این، دعای آقا امام علی علیه السلام در هنگام جنگ است:

خدایا! قلب‌ها به سوی تو روان شده و گردن‌ها به درگاه تو کشیده شده و دیده‌ها به آستان تو نگران و گام‌ها در راه تو در حرکت و بدن‌ها در خدمت تو لاغر شده است.

خدایا! به تو شکایت می‌کنم از این‌که پیامبر در میان ما نیست و دشمنان ما فراوان و خواسته های ما پراکنده است.

"پروردگارا!بین ما و دشمنان ما به حق داوری بفرما که تو از بهترین داورانی."

نهج البلاغه



من دوستم یا دشمن؟

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم.

خیلی وقتها به این فکر می‌کردم که چه تضمینی وجود داره که وقتی امام زمان ما ظهور کنند، ما جزو دشمنان ایشون نشیم؟

اول گفتم، وقتی امام رو ببینیم، نور ایشون در ما اثر خواهد کرد و ما از دوستان ایشون خواهیم شد.

بعد، به خودم جواب دادم: ابن ملجم مرادی، امام علی رو ندیده بود؟ او که در یک مقطعی از زمان، ارادتمند امام زمانش هم بوده! پس این، نمیشه.

- خوب اگر خیلی عبادت کنیم، خدا کمکمون میکنه که راه رو گم نکنیم.

- از ابن ملجم بیشتر؟ خوارج، به عبادت زیاد داشتن معروف بودند. این هم به تنهایی کاری از پیش نمی‌بره.

- مثلا اونهایی که در زمان امام حسین (علیه السلام بودند) و بر کشتن امام زمانشون متحد شدند و تلاش کردند، شاید گمراه بودند و امام رو نمی‌شناختند! چرا ما توی زیارت عاشورا بر اونها لعنت می‌فرستیم؟

و این سوال برای من باقی موند تا اینکه یه روز، بعد از مدتها، با کمک دوستی، به بخشی از جواب سوالم رسیدم.


امام حسین علیه السلام، در روز عاشورا، برای کسانی که برای قتل پسر پیغمبر دور هم جمع شده بودند، سخنرانی کردند. [بگذریم از این که در بعضی از نقل‌ها گفته شده که بخشی از سپاه دشمن (سی و اندی نفر) متوجه شدند و به سمت امام زمانشون برگشتند و شهید شدند .. اما در هر صورت، واقعه رخ داد.] بنابراین، در روز عاشورا، همه‌ی سپاه دشمن، خبردار شدند که دارند با چه کسی می‌جنگند و با این وجود، به کار خودشون ادامه دادند و در خلق چنین فاجعه‌ای از هم پیشی گرفتند. امام حسین علیه السلام یک جمله‌ی کلیدی در روز عاشورا گفتند که به بخشی از سوال من جواب داد: سخنان من در شما اثر نمی‌گذارد، چون شکم‌های شما از حرام پر شده است...

پس این خاصیت لقمه‌ی حرام هست که باعث می‌شه سخن امام، در انسان اثر نکنه. انگار ورودی دل رو می‌بنده..

خیلی وحشتناکه.. خیلی..

درآمد من حلاله یا ...!


اگر معلم و یا استاد دانشگاه باشم و از مطالعه‌ی مربوط به کلاس و تدریسم کم بگذارم و یا طبق قراردادی که بستم در دانشگاه حضور نداشته باشم،

اگر کارمند باشم و کار خودم رو طبق قرارداد انجام ندم ویا کم کاری کنم و یا درست انجام ندم،

اگر کاسب باشم و از مردم زیاد پول بگیرم یا جنس کم کیفیت رو به جای جنس با کیفیت به مردم بدم، یا ...

 اگر شیرینی فروش باشم و وقت وزن کردن شیرینی، وزن جعبه‌ی مقوایی رو از وزن کل "جعبه + شیرینی" کم نکنم،

اگر راننده تاکسی باشم و گرونتر با مردم حساب کنم یا مثلا وقتی بارون میاد فقط مسافر دربستی با قیمت گرونتر سوار کنم یا بقیه‌ی پول مردم رو کمتر بهون پس بدم چون پول خرد ندارم،

اگر راننده اتوبوسی باشم که زیادتر از حدی که باید تند یا کند حرکت کنم،

اگر پزشک باشم و بیشتر از اونچه که باید از مردم پول بگیرم مثلا زیر میزی بگیرم، یا اگر ببینم چاره ای ندارند بیخودی براشون نسخه ای بنویسم که ...

اگر ساختمان سازی باشم که ساختمان رو محکم نمیسازه ولی پول ساختمان محکم رو از مردم میگیره،

اگر طلافروشی باشم که ...


چقدر راحت میشه پول حرام به دست آورد!

وقتی امام زمانمون بیان، حرفشون در چند نفر از ما اثر می‌کنه؟

بیخیال آقاجان! اینجا نیاین! اینجا یه عالمه از "آقا بیا" ها دروغکی هستند. نکنه دوباره عاشورا بشه! نه!

ما گناه نکردیم؟

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴ ق.ظ

 

 

ما یه جاهایی خطا کردیم،

یه جاهایی طبق وظیفه عمل نکردیم

یه جاهایی دلبستگیهای خودمون رو زیر پا نگذاشتیم

به چیزهایی که باید از اونها پرهیز کرد و بر حذر بود سرگرم شدیم

به رفاه طلبی سرگرم شدیم

به منش های اشرافی سرگرم شدیم

خطر داره

غفلت از روحیه‌ی جهادی و ایثار،

غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن،

غفلت از در کمین بودن دشمن،

غفلت از نفوذ دشمن در فضای رسانه ای کشور،

اینها گناهان ماست.

اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم، چه؟

باید نگذاریم. باید بایستیم در مقابل انحرافی که ممکنه دشمن بر ما تحمیل بکند

نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی بشود

بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند

کاری که از لحاظ فرهنگی دشمن میکند، یک تهاجم فرهنگی نباید گفت

یک شبیخون فرهنگی است

یک غارت فرهنگی است

یک قتل عام فرهنگی است

امروز، این کار رو داره دشمن میکنه با ما

کی میتواند از این فضیلتها دفاع کند؟

اون جوان مومنی که دل به دنیا نبسته است

دل به منافع شخصی نبسته است و میتواند از فضیلتها دفاع کند

اون که خودش آلوده و گرفتاره که نمیتواند دفاع کند از فضیلتها

شما جوانها باید دائم در صحنه باشید

باید دائم نشان بدهید که جمهوری اسلامی، آسیب ناپذیر است

نیروی مومن و بسیج و نیروهای حزب الله در سرتاسر کشور، باید کاری کنند که امید آمریکا و صهیونیستها و بقیه قدرتهای دشمن از جمهوری اسلامی به کلی قطع بشود.

 

فایل صوتی:

 

 

 

 

 

آقا بیا دیگه!

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

به نام خدا

تاحالا شده کارِت به کار یه نفر دیگه بستگی داشته باشه و اون یه نفر به شدت تنبلی کنه و کاری که باید رو انجام نده؟ کسانی که کار گروهی انجام میدن خوب می‌فهمن چی می‌گم. یا مثلا وقتی سهل انگاری یک کارمند دانشگاه باعث می‌شه حقوق حق التدریس ما عقب بیفته؛ بعد، به تعطیلی دانشگاه بخوریم و این عقب افتادگی مثلا دو ماه طولانی‌تر بشه. بعد از دو ماه امضاء یکی از مسئولین نیاز باشه که رفته فرصت مطالعاتی و n ماه دیگه بر می‌گرده. وقتی این مشکل حل شد، ماجرا به بی‌پولی دانشگاه اصابت می‌کنه... در حالی‌که اگر اون یک نفر به موقع کارش رو انجام داده بود یا سهل‌انگاری نکرده بود، تو هم به موقع، پول خودتو دریافت کرده بودی و بدهی بسیار مهمی رو پرداخت کرده بودی. یا کار خیلی حیاتیی که برای انجامش به شدت به این پول نیاز داری رو انجام داده بودی. (کاری به اثر پروانه‌ای ندارم) حالا تصور کن کارِت، گیرِ چند نفر آدم سهل‌انگار یا تنبل باشه .. وااای چه شود!!

انتظار کشیدن کار خیلی سختیه. خیلی سخت.

سوال من اینه: میزان تحمل ما برای انتظار کشیدن و معطل موندن، چقدره؟ یعنی اگر یه نفر ما رو یک ماه معطل بذاره و کارش رو انجام نده، ما به ستوه میایم و می‌ریم باهاش دعوا می‌کنیم .. یا یک سال .. یا .. چقدر؟ با فرض این‌که همه‌ی زندگی ما به همین قضیه مربوط باشه و به اضطرار منجر بشه، من یکی که تحمل یک روزش رو هم ندارم چه برسه به هفته و ماه و سال.

خیلی از ما از جمله بنده، سال‌هاست که با سهل‌انگاری‌ها، تنبلی‌ها و خودخواهی‌هامون، یک نفر رو که اتفاقا خیلی هم در موردش ابراز محبت می‌کنیم، معطل ..  بهتر بگم "مضطر" کردیم. این رو با خوندن جملاتی در کتاب مکیال المکارم فهمیدم:

در دعای ندبه آمده است: "أین المضطرُّ الَّذی یُجابُ إذا دَعا" یعنی کجاست مضطری که هرگاه دعا کند به اجابت می‌رسد.

و در تفسیر علی ابن ابراهیم قمی در باره‌ی آیه‌ی 62 سوره‌ی مبارکه‌ی نمل "أمَّن یُجیب المضطرَّ إذا دَعاه وَ یَکشِفُ السّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاء الأرض" (یعنی کیست [جز خدا] که دعای مضطر را به اجایت رساند و شما را جانشینان زمین قرار دهد ) ... روایتی نقل کرده است از امام صادق علیه السلام که فرمودند: این آیه درباره‌ی قائم آل محمد علیه السلام  نازل شده است ...

بیش از هزار و صد ساله که ما نشستیم می‌گیم آقا بیا. اما رفتارمون می‌گه آقا نیا. همون که اون بزرگوار فرمودن: ما طالب غائب آل محمد عج الله هستیم نه قائم ایشان.



آسمان

چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۳ ب.ظ

به نام خالق زیبایی‌ها

همیشه آرزو داشتم وقتی به آسمون شب نگاه می‌کنم، کهکشان راه شیری رو ببینم. اما هرگز ندیده بودم. حتی تا یک زمانی فکر می‌کردم که دیدن چنین چیزی، جز در کویرهای شرقی کشورمون، جای دیگه‌ای از ایران با چشم غیر مسلح غیر ممکنه.

 دیشب توی جاده، توی تاریکی بیابان، وقتی مثل تمام سفرهای شبانه، از پنجره به آسمون خیره شده بودم، کم کم ستاره‌ها زیاد و زیادتر شدند و... خدای من! چقدر زیباست!

از داخل ماشین، از آسمون نامتناهی، فقط به اندازه‌ی دریچه‌ی پنجره‌ی ماشین دیده می‌شد.  دلم می‌خواست همون‌جا توقف کنیم و من کف بیابان دراز بکشم و فقط آسمون رو تماشا کنم. اما هرجا توقف می‌کردیم، یه عالمه  چراغ روشن بود و دیگه بجز همون ستاره‌های درخشانی که قبلا هم دیده بودم، چیزی دیده نمی‌شد.

خدایا! سهم من از این‌همه زیبایی چقدر کمه! سهم من از تماشای آسمون نامتناهی.. سهم من از این‌همه زیبایی، فقط به اندازه‌ی این دریچه‌ی کوچکه.

خدایا! نکنه سهم من در تمام عمری که برای من درنظر گرفتی، از شناخت تو و ولی زمانم، همین اندازه باشه که تا امروز داشتم! نکنه سهم من از زندگی، "مرگ جاهلیت" باشه! چقدر دریچه‌ی من کوچکه!

خدایا دریچه ای بزرگ به من هبه بفرما تا تو را و حجتت را بشناسم. هرچند لایق نیستم.. ای کریم!

آمین

ترازو

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۱۰ ب.ظ

چشم حمید به ترازوی قدیمی دو کفه ای افتاد که در گوشه ای از مغازه قرار داشت. با هیجان گفت: از این ترازوها! خیلی وقته اینها دیگه توی هیچ مغازه ای نیست.

محمد تقی با دیدن هیجان حمید، در سکوت، لبخند زد.

حمید گفت: شما که ترازوی دیجیتال دارین از ترازوی دو کفه ای چه استفاده ای میکنین؟

-          این، مال مغازه نیست. مال خودمه.

تعجب حمید بیشتر شد و پرسید: مال خودت؟! چیکارش میکنی؟

محمد تقی گفت: گذاشتمش جلوی چشمم که هر روز یه چیزی رو بهم یادآوری کنه.

بعد، یک وزنه‌ی یک کیلویی برداشت و به حمید نشون داد.

-           یادت میاد چطوری باهاش اندازه گیری می‌کردیم؟ مثلا اگر میخواستیم یک کیلو برنج داشته باشیم، این وزنه رو توی یک کفه می‌گذاشتیم و برنج رو توی کفه‌ی دیگه میریختیم. بعد، اونقدر به برنج اضافه می‌کردیم که دو تا کفه با هم برابر بشن. این ترازو، عقل آدمه. عقل، وسیله‌ی سنجشه. باهاش میشه اندازه گیری کرد. میتونی هر روز بسنجی ببینی چقدر از اونچه که باید باشی فاصله گرفتی. میتونی هر روز از خودت سوال کنی چقدر مبانی فکری تو، از مبنای اصلی فاصله گرفته. بعضی از آدم‌ها مبنای فکریشون اسلام هست؛ مبنای زندگیشون، روش زندگی پیامبر و امامان معصومه. اما بعضی از آدم‌ها مبنای زندگیشون رو مُد قرار می‌دن. مبنای فکریشون رو تفکرات مادی قرار می‌دن.

حمید، آرام خندید و گفت: من همیشه فکر می‌کردم عقل، برای سنجش کافیه. همیشه فکر می‌کردم عقل، خودش مبناست. چون همیشه شنیده بودم هر چیز رو باید با عقل بسنجی.

-          درست شنیده بودی. اما عقل، وسیله است نه مبنا. پایه و مبنا رو باید انتخاب کنی. هر کس حق داره مبنای خودش رو انتخاب کنه و خوب، هر راهی یک مقصدی داره و اون مقصد، کاملا مشخصه. اگر مبنای اصلی رو درست انتخاب کرده باشی، عقل، میزان انحرافت از راه رو نشون میده و خطاها رو بهت گوشزد می‌کنه. این‌طوری راهت رو اشتباه نمی‌ری. و به مقصدی که انتخاب کردی می‌رسی. به شرط این‌که کارهای خودت رو توجیه نکنی.