آسمان
به نام خالق زیباییها
همیشه آرزو داشتم وقتی به آسمون شب نگاه میکنم، کهکشان راه شیری رو ببینم. اما هرگز ندیده بودم. حتی تا یک زمانی فکر میکردم که دیدن چنین چیزی، جز در کویرهای شرقی کشورمون، جای دیگهای از ایران با چشم غیر مسلح غیر ممکنه.
دیشب توی جاده، توی تاریکی بیابان، وقتی مثل تمام سفرهای شبانه، از پنجره به آسمون خیره شده بودم، کم کم ستارهها زیاد و زیادتر شدند و... خدای من! چقدر زیباست!
از داخل ماشین، از آسمون نامتناهی، فقط به اندازهی دریچهی پنجرهی ماشین دیده میشد. دلم میخواست همونجا توقف کنیم و من کف بیابان دراز بکشم و فقط آسمون رو تماشا کنم. اما هرجا توقف میکردیم، یه عالمه چراغ روشن بود و دیگه بجز همون ستارههای درخشانی که قبلا هم دیده بودم، چیزی دیده نمیشد.
خدایا! سهم من از اینهمه زیبایی چقدر کمه! سهم من از تماشای آسمون نامتناهی.. سهم من از اینهمه زیبایی، فقط به اندازهی این دریچهی کوچکه.
خدایا! نکنه سهم من در تمام عمری که برای من درنظر گرفتی، از شناخت تو و ولی زمانم، همین اندازه باشه که تا امروز داشتم! نکنه سهم من از زندگی، "مرگ جاهلیت" باشه! چقدر دریچهی من کوچکه!
خدایا دریچه ای بزرگ به من هبه بفرما تا تو را و حجتت را بشناسم. هرچند لایق نیستم.. ای کریم!
آمین
- ۹۴/۰۸/۰۶